زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از شهادت
شاعر : علی سلطانی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : مسمط
به سر رسـید دگـر داستان غـربت من کـجـایـی ای سـبـب خـنـده ولادت مـن
عـزیـز مـادر من، یـار بـا مـحـبت من همیشه دیـدن روی تو بوده عـادت من
مـریـض درد فـراقـم بـیـا عـیـادت من
چقـدر بار مـصـیبت به شانه بُـردم من خدا گواست که یکسال و نیم مُردم من
چه غصهها که برای تنت نخوردم من تو روی خـاک و به بـادها سپـردم من
مـرتـبت کـند ای نخـل سـرو قامت من
تو رفـتی و غـم داغ تو بر جـبین افتاد چقدر پشت سرت خواهرت زمین افتاد
به ضرب تیر گلـوی تو از طنین افتاد بلـند مـرتـبه شـاهی ز صدر زین افتاد
دم شـهــادت تـو شـد دم شـهــادت مـن
ز خاطـرم نبـرم چـشـمهای گـریان را نگـاه حـسـرت و سوز دل یـتـیـمان را
به کـوفه طرز پـذیـرایی ز مهـمـان را سرت به نـیـزه تلاوت نمـود قـرآن را
شکست رأس تو، از دست رفت طاقت من
شـدیم وارد شـام خـراب یـادت هست؟ به بازوی من خسته طناب یادت هست؟
و اشک سرخ من با رباب یادت هست؟ تو را زدند به قصد ثواب یادت هست؟
زدند لطمه به روی تو و به عزّت من
من و غم و من و ناله، امان از این غربت کفن نداشت سه ساله، امان از این غربت
فدک نبود و قباله، امان از این غربت رخش کبود چو لاله، امان از این غربت
گـذاشـت داغ روی داغ بینـهـایت من
غروب و خیمه و غارت خدانگهدارت فـراق یـار و اسـارت خـدا نـگـهـدارت
عـزای شـام و جـسارت خدانگهـدارت روم بــرای زیـــارت خـدا نـگـهـدارت
هزار شکر که آخر روا شد حاجت من
|